سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اشک شفق

 
 

دل نوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی

 
 
علی اسماعیلی وردنجانی
علی اسماعیلی وردنجانی

دلنوشته ها و سروده های علی اسماعیلی وردنجانی در مدح و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
ali.esmaeeli11@chmail.ir

 

 

پیوند ها

پایگاه جامع عاشورا

ابزار و قالب وبلاگ

دانلود ابتهال،تلاوت، مداحی، دعا

 

مطالب اخیر

شهادت کوثر پر بهای قرآن

قانون محبت

 

آرشیو مطالب

حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) (96)

حضرت امیر الموءمنین علی (علیه السلام) (175)

حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) (107)

حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام ) (36)

حضرت امام حسین (علیه السلام ) (172)

حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) (12)

حضرت امام محمدباقر(علیه السلام) (18)

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) (30)

حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) (16)

حضرت امام رضا(علیه السلام ) (51)

حضرت امام محمد تقی(علیه السلام) (22)

حضرت امام علی النقی(علیه السلام) (14)

حضرت امام حسن عسکری(علیه السلام) (25)

حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه) (225)

اصحاب و یاران حضرت امام حسین (علیه السلام) (150)

سروده های دیگر (166)

کتاب های الکترونیک (4)

 
 
 

خبرنامه

   
 
 

امکانات جانبی

پیام‌رسان
نقشه سایت
اوقات شرعی
RSS 2.0

 

 

دانشنامه مهدویت

لوگو دوستان

 

آمار وبلاگ

کل بازدید : 821297
بازدید امروز :284
بازدید دیروز : 206
تعداد کل پست ها : 1321

 

باز باران

باز باران
غمگنانه
می چکد از ابر چشم کودکان داغدیده
سینه ها لبریز غصه
دامن آنها پر از اشک دو دیده
دست و پاها در غل و زنجیرها،
خار و خاشاک بیابان نیز در پاها خلیده
کاروانی خسته
غمگین
رنجها و غصه ها را
کاروان بر جان خریده
کاروان
جز اشک و آه و خون و آتش
چیز دیگر را ندیده
کاروان با صد مصیبت
با غم و درد اسارت  
جملگی در بند غم
پای برهنه
پای بر خار مغیلان
راهی شام بلا شد
در میان کاروان
اطفال نالان
مرد و زنهای پریشان
آبیاری می شود از اشک چشم  کاروان
دشت ها، صحرا، بیابان
بارها و بارها
از ناقه می افتند طفلان
هر کجا
هر محفلی این کاروان محمل گشاید
کربلای دیگری خواهد شد آنجا
کودکان از داغ بابا
خواهر از داغ برادر
آن یکی با یاد اصغر
دیگری از داغ اکبر
یا که از داغ غم هجران عباس دلاور
اشک، ناله  
آری آری کربلا اینجاست حالا
اشک ریزان
کاروانی عم زده
راهی سوی شام بلا شد
همره این کاروان
سرهای خونین شهیدان
میزبان کاروان
در هر دیاری
سنگ و چوب خیزران شد
طعنه ها، زخم زبان ها
آتش افتاده بر روح و روان شد
دختری شیرین زبان
کنج خرابه میزبان شد
راس خونین پدر
نیمه شبی
بر دختر خود
میهمان شد
دختر شیرین زبان
از شوق دیدار پدر
راهی به سوی آسمان شد
نام این دختر
درخشید
آری آری
نام زیبای رقیه(س)
زینت این کاروان شد
دختر قامت کمان
نامش بزرگ و جاودان شد
جاودان شد
جاودان ...



سه شنبه 95 مهر 27 | نظر

 

مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
By Ashoora.ir & Blog Skin